نامبرداری. نامداری. شهرت. آوازه. بلندآوازگی. نام آور بودن. مشهور و معروف و سرشناس بودن. معروفیت. سرشناسی: هرکه در مهتری گذارد گام زین دو نام آوری برآرد نام. نظامی. دروغی نگویم در این داوری به حجت زنم لاف نام آوری. نظامی. به هر کار کو جست نام آوری در آن کار دادش فلک یاوری. نظامی
نامبرداری. نامداری. شهرت. آوازه. بلندآوازگی. نام آور بودن. مشهور و معروف و سرشناس بودن. معروفیت. سرشناسی: هرکه در مهتری گذارد گام زین دو نام آوری برآرد نام. نظامی. دروغی نگویم در این داوری به حجت زنم لاف نام آوری. نظامی. به هر کار کو جست نام آوری در آن کار دادش فلک یاوری. نظامی
برآشفتن. عصبانی شدن. غضبناک شدن: شیر خشم آورد و جست از جای خویش. رودکی. مار را هر چند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری. بوشکور بلخی. چو خشم آورم شاه کاوس کیست بمن دست یازیدن طوس چیست. فردوسی. پدر وار خشم آورد بر پسر. سعدی (بوستان). چو خشم آری آنگه شوند از تو سیر که از بام پنجه گز افتی بزیر. سعدی (بوستان). - خشم آوردن بر، عصبانی شدن بر کسی. غضبناک شدن بر کسی. توضیح: ’خشم آوردن’ با کلمه ’بر’ متعدی میشود
برآشفتن. عصبانی شدن. غضبناک شدن: شیر خشم آورد و جست از جای خویش. رودکی. مار را هر چند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری. بوشکور بلخی. چو خشم آورم شاه کاوس کیست بمن دست یازیدن طوس چیست. فردوسی. پدر وار خشم آورد بر پسر. سعدی (بوستان). چو خشم آری آنگه شوند از تو سیر که از بام پنجه گز افتی بزیر. سعدی (بوستان). - خشم آوردن بر، عصبانی شدن بر کسی. غضبناک شدن بر کسی. توضیح: ’خشم آوردن’ با کلمه ’بر’ متعدی میشود